روزی مردی از یک دختر پرسید:
آیا با من ازدواج میکنی؟
دختر جواب داد: نه
و از آن پس مرد شاد زیست، به ماهیگیری و شکار رفت، کلی گلف بازی کرد،تمام مسابقات فوتبال را دید و با هرکه دلش خواست رقصید.
تاریخ: پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:داستان,عشقی,کوتاه ترین داستان عشقی جهان,داستان احساسی,داستان کوتاه,دهلران پی سی,
ارسال توسط
آخرین مطالب